جواد یساری، خواننده کوچهبازاری است که میان طیفهای مختلف طرفداران زیادی دارد، او که از سال 52 بهصورت رسمی خوانندگی را آغاز کرد و به خواننده کوچهبازاری یا به قول خودش لالهزاری معروف است تا پیش از انقلاب تنها توانست به مدت 5 سال کار کند اما همین 5 سال نام او را تا به الآن هم میان مردم زنده نگهداشته و اگر برخی روراست و بدون پزهای خاص بخواهند از موسیقی که شاید حتی یکبار هم آن را گوش دادند نام ببرند حتماً از جواد یساری هم یاد میکنند. یساری بعد از انقلاب اما اجازه فعالیت پیدا نکرد، مسئلهای که باعث ناراحتیاش است. فیلم سینمایی «دشمن زن» اما آغازی تازه برای این خواننده است، او با حضور در این فیلم که کریم امینی کارگردانی آن را بر عهده داشته و محمدحسین فرحبخش نیز تهیهکننده آن است یک قطعه موسیقی شاد خوانده و نامش هم در پوستر این فیلم بعد از 40 سال دیده شد. از این اتفاق خوشحال است و میگوید باورش نمیشده که واقعاً میشود در یک فیلم بخواند.
یساری که به همراه پسرش مهدی مهمان کافه خبر، خبر آنلاین بود ناگفتههایش در این سالها را با ما بیان کرد، ناگفتههایی که غم در کلمه به کلمهاش جولان میدهد و به نظر میرسد تنها صبوری اوست که تابهحال او را نگهداشته است.
*اگر موافق باشید گفتوگویمان را ازاینجا شروع کنیم که چطور شد جواد یساری از ورزش، کشتی و باستانیکاری سر از موسیقی و خوانندگی درآورد؟
مجبورم همهچیز را روراست بهتان بگویم، بعدازاینکه پای من در کشتی مشکل پیدا کرد به سراغ کار رفتم و تلویزیون، یخچال و لوازمخانگی به مردم قسطی میدادم. اوایلش هم کار خوب بود. البته همان زمان در باشگاه میخواندم و گاهی هم زیر دوش خوانندگی میکردم دوستانم خیلی من را مورد تشویق قرار میدادند. خودم هم موسیقی را خیلی دوست داشتم و جزئی از زندگیام بود.
*اما فکرش را نمیکردید بعدها بهصورت جدی وارد عرصه خوانندگی شوید؟
نه واقعاً فکرش را نمیکردم. من در میدان شاهپور قدیم که الآن وحدت اسلامی شده است بعد از مدتی که متأسفانه که کارم که قسطی فروشی بود به مشکل برخورد و ورشکست شدم.
*چه سالی؟
سال 46 یا 47 فکر میکنم.
*پس قبل از اینکه خواندن را شروع کنید؟
بله همان موقع مجبور شدم و بهقولمعروف خنده خنده به یک کاباره در خیابان جمهوری رفتم، گفتند صدایش خوب است و گفتند برو بالا بخوان. من هم خواندم و به من گفتند شبها بیا و اینجا بخوان. من شبی 50 تا یکتومانی گرفتم و در آنجا خواندم.
*پولی که میگرفتید به نسبت آن زمان پول خوبی بود؟
نه اصلاً مبلغی نبود. ولی من ادامه دادم و کمکم اوضاع بهتر شد. با آهنگسازها آشنایی پیدا کردم. من سنت اصلیام غزلخوانی بود، یک خانم به نام خانم تقوی که خدا بیامرزدشان به من گفتند بیا یک طرف کاست را غزل بخوان و یک طرف دیگر کاست را هم صدای حسن شهرستانی را میخواهیم بگذاریم. ایشان غزلخوان بسیار ماهری بود. ما خواندیم و کار من گرفت. حسن آقا در تلویزیون هم خوانده بود و معروف بود اما کار من با آن کاست گرفت و آهنگسازها به دنبالم آمدند. من هم ادامه دادم و با افرادی مثل آقای بدر، علی نوعدوست. به امیریه رفتم پیش آقای نوعدوست حدود یک سالی تمرین کردم و ازآنجا به بعد کار خوانندگیام جدی شد. کمکم مشکلاتم را هم حل کردم. پولهایم را جمع کردم و به طلبکارها دادم و بدهکاریهایم شکر خدا صاف شد. از سال 52 بهطور حرفهای شروع کردم.
*سال 52 شما چند سالتان بود؟
تقریباً 28 سالم بود.
*همان موقع زمانی که جوان بودید در رؤیاهای خودتان به این فکر میکردید که معروف شوید؟
خوب سؤالی پرسیدید، اتفاقاً من وقتی پنجشنبهها میان درویشها میرفتم و میخواندم پیرهای آنها همیشه به من میگفتند یکچیزی در صدایت است و موفق میشوی. آنها من را با این حرفها امیدوار میکردند. من هم تا الآن ادامه دادم. وقتی بزرگان من را تشویق میکردند من قوت قلب میگرفتم.
*تمام قطعاتی که شما خواندید بین مردم محبوب شده و بین طیفهای مختلف هم طرفدار دارد. هیچکدام از کارهایتان هم هیچ ایراد و اشکال خاصی به لحاظ خط قرمزها نداشته که جلوی فعالیتتان گرفته شود؛ اما چرا بعد از انقلاب اجازه کار پیدا نکردید؟
هرکدامشان یک اظهارنظری میکردند، از مسئولان شنیدم که گفتند صدایش کافهای است و مردم یاد کافهها میافتند، یکی گفته دوره طاغوت میخوانده و الآن نباید بخواند. خوانندهها بالاخره همه یکجایی میخواندند، چرا فقط خواندن من لالهزاری بوده. بههرحال هرکسی یک اظهارنظری میکرد.
*شما در کشور خودتان مورد بیمهری قرار گرفتید و بااینکه علاقه داشتید فعالیتتان را ادامه دهید اما اجازه کار پیدا نکردید، چرا به خارج از کشور نرفتید و ادامه بدهید؟ اگر هم رفتید سفرهای مقطعی بوده...
من هیچوقت خارج از ایران زندگی نمیکردم، به ترکیه و امارات میرفتم یکی دو ماهی میخواندم اما دوباره برمیگشتم. گفتن ندارد اما من عاشق ایرانم. دوستانم همه میدانند. به آنهایی هم که آنطرف بودند همیشه میگفتم بیایید هیچ مشکلی پیش نمیآید، کاری با شما ندارند. تا سیاسی نباشی کاری به کارت ندارند.
*شما هم که هیچوقت وارد سیاست نشدید؟
اصلاً در سیاست تابهحال چه کسی موفق بوده، یک نفر را به من بگویید.
*در موسیقی خوانندههای زنی را هم داشتیم که سبکشان کافهای بود، آنها با موسیقی دستگاهی آشنایی داشتند. آشنایی شما به موسیقی دستگاهی تا چه اندازه هست؟
من بهاندازه خودم بلد بودم تا جایی که بتوانم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم. موسیقی دستگاهی بلد بودن دوره میخواهد. مثلاً ایرج بزرگ و گلپا دستگاه خوان هستند اما ما مثلاً یک دستگاه شور را که شروع میکنیم تا آخر همان را ادامه میدهیم. ما تجربی همهچیز یاد گرفتیم.
*دوست نداشتید جدیتر این مقوله را دنبال کنید؟
من وقت نداشتم که بخواهم این کار را کنم. من سه- چهار سال خواندم و بعد انقلاب شد و بعدش هم که دیگر نتوانستم ادامه بدهم. من فقط در آن مدت توانسته بودم با پولی که از موسیقی و خواندن درمیآوردم مشکلاتم را حل کنم.
*به لحاظ سبک کاری که دارید از شما و عباس قادری همیشه باهم یاد میشود. در طول سالهایی که فعالیت میکردید رابطهتان با یکدیگر چطور بود؟ رفاقت داشتید یا رقابت میکردید؟
رقابت دوستانه به نظرم من خوب است، اما خصمانهاش نه. آقای قادری عربی خوانی هستند من شرقی خوان. ضمن اینکه ایشان از من پیشکسوتتر هستند و نزدیک به هزار آهنگ خواندند اما خیلی خوانده باشم 70 قطعه است. از این بابت اصلاً باهم قابلمقایسه نیستیم. ایشان برای خودشان یلی هستند.
*ولی بیش از این تعداد قطعهای که خواندید بین مردم محبوب هستید. دلیلش به نظر خودتان چیست؟
به نظرم این را باید از خود مردم پرسید و آنها بگویند؛ اما من همیشه میگشتم موسیقی و شعری را پیدا کنم که حتی اگر میشود بار کوچکی از روی دوش کسی که آن آهنگ را میشنود بردارم. مثلاً من بر مزار مادر را خواندم اما هنوز هم هنوز است نو و تازه است، من وقتی میدیدم برخی به مادر کملطفی میکردند این آهنگ را خواندم. همه شعرهای من یک مفهومی دارد، مثلاً یکی خواندم دنیا کلک است و کار دنیا کلک است، آنکس که کلک ندارد حتماً ملک است. ببینید چقدر در آن حرف است.
*یادم است یکجایی گفته بودید اگر به شما مجوز بدهند کیفیت کارهایتان را بالاتر میبرید، چرا این را گفتید؟
دلیلش این است وقتی من دستم باز باشد مسلم است که میتوانم موسیقی بهتری هم داشته باشم.
*اما مردم همین سبک شمارا دوست دارند...
البته من خیلی هم راغب نیستم که بخواهم با مجوز ارشاد بخوانم، مگر تابهحال ارشاد بوده که من تا اینجا رسیدم. اگر مجوز بدهند خوب است، ندادند هم باکی نیست. مگر این چهل سال چه اتفاقی افتاد؟ مجوز یک حال خوبی دارد، اینجا مملکت من است، خاکم است، پدر و مادرم اینجا هستند، ما بچه ایران هستیم. زشت است که بگویند که فلان خواننده ممنوع فعالیت است، مگر ما دزد بودیم؟! این است که من را اذیت میکند.
*اینکه بیدلیل جلوی کارتان گرفته شد؟
بله واقعاً بیدلیل. حتماً میگویند یساری برای آن دوره است. کی برای آن دوره نبوده؟ امثال من همه از آن دوره آمدند دیگر.
*جوانتر که بودید چه موسیقی و آهنگهایی گوش میدادید، طرفدار کدام خوانندهها بودید؟
ایرج، گلپا، ناصر مسعودی.
*الآن چطور؟
الآن راستش دیگر مثل قبل کشش ندارم. خیلی کم موسیقی گوش میدهم.
*الآن بیشتر کدام خوانندهها را گوش میدهید؟
الآن اگر گوش کنم، اصفهانی گوش میدهم و صدایش را دوست دارم.
*شجریان چطور؟
شجریان استاد همه خوانندههاست اما من ...(با خنده) خب هر کس یکجور موسیقی دوست دارد دیگر.
*فاصلهای که بین فعالیتهایتان در موسیقی افتاد چقدر به شما آسیب زد؟ اینکه دیگر نتوانستید کارکنید اذیتتان نکرد؟
بیشتر از آن چیزی که فکرش را کنید به من آسیب زد. راستش را بهتان بگویم، ورزش است که تا الآن من را نگهداشته.
*هنوز هم ورزش میکنید؟
کمتر از قبل، دیگر مثل آنوقتها نمیتوانم. پاهایم مشکل دارد، آرتروز دارم.
*اتفاق بدی هم در زندگی شخصیتان افتاد و فوت دو پسرتان بود...
بله پسر بزرگم 6-7 ماه پیش فوت کرد. یک پسرم هم که سال 72 فوت کرد. الآن تنها پسرم مهدی است که برایم مانده. هر دو پسرم در بلژیک بودند. پسر بزرگم گفت من میخواهم از ایران بروم چون اینجا تا فامیلی من را میفهمند که یساری است چوب لای چرخم میگذارند و میخواهم بروم برای خودم آنطرف زندگی کنم و رفت. پسر کوچکم مجید هم خیلی هنر را دوست داشت، اصلاً در موسیقی خیلی باهوش بود. او هم خواست پیش برادرش برود. من هم گفتم هر چه صلاح خودتان است، او هم رفت. پسر کوچکم 13 سالش بود که به بلژیک رفت، در یک سال 3-4 زبان را خواند و در 15 سالگی شاگرداول شد؛ اما در حمام، گاز حمام خفهاش کرد. البته او را به ایران آورم و اینجا خاک است. همه این اتفاقها روی من اثر گذاشت و در این سالها خیلی فشار را تحمل کردم. پسر بزرگم هم که فوت کرد بچههایش گفتند میخواهیم پدرمان اینجا باشد و خودش هم وصیت کرده بود که در آنجا خاک شود.
*هیچکدام از بچههایتان علاقه نداشتند به سمت موسیقی بیایند؟ شما تشویقشان نکردید یا خودشان اصلاً علاقهای نداشتند؟
من را دیدند برای هفتپشتشان بس بود.
*شما که بین مردم محبوب بودید و هستید؟
من ازنظر مردم موفق و محبوب شدم اما به لحاظ کار خودم در ایران آن چیزی که دلم میخواست نشد. ایران خاک من است، من دوست داشتم در مملکت خودم بخوانم اما من میروم و در جای دیگر میخوانم.
*موسیقی برایتان درآمد و پول خوب داشت؟
تا الآن الهی شکر.
*راستی آقای یساری، آقای ربیعی کیست که در کنسرتهایتان همیشه صبر ایوب را درخواست میکند؟
آقای ربیعی دوستم که در یکی از کنسرتهایم اسمش را آوردم. آقای ابراهیمی هم یک دوست دیگرم است که او هم آهنگی را درخواست میکند. آقای ربیعی صبر ایوب را خیلی دوست دارد.
انتهای پیام/#